۱۳۸۹ شهریور ۳۱, چهارشنبه

فال حافظ


سلامي چو بوي خوش آشنايي

بدان مردم ديده روشنايي
درودي چو نور دل پارسايان

بدان شمع خلوتگه پارسايي
نمي بينم از همدمان هيچ بر جاي

دلم خون شد از غصه ساقي کجايي
ز کوي مغان رخ مگردان که آن جا

فروشند مفتاح مشکل گشايي
عروس جهان گر چه در حد حسن است

ز حد مي برد شيوه بي وفايي
دل خسته من گرش همتي هست

نخواهد ز سنگين دلان موميايي
مي صوفي افکن کجا مي فروشند

که در تابم از دست زهد ريايي
رفيقان چنان عهد صحبت شکستند

که گويي نبوده ست خود آشنايي
مرا گر تو بگذاري اي نفس طامع

بسي پادشايي کنم در گدايي
بياموزمت کيمياي سعادت

ز همصحبت بد جدايي جدايي
مکن حافظ از جور دوران شکايت

چه داني تو اي بنده کار خدايي

تعبير: در زندگي دوستي و آشنائي باعث خوشبختي مي شود فکر نکن همه چيز درداشتن مال دنياست شما خوش باش و مهربان.خدا را چه ديدي شايد به ثروت هم رسيدي.